پدیده تعطیل شدن سایت های ادبی
یك روزهایی ما دلی داشتیم، شعری داشتیم، داستانی داشتیم، مقالهای داشتیم و خلاصه اینكه براي خودمان برنامهاي داشتیم. اما پدر این تكنولوژی بسوزد كه با داشتن نمره 20 رفوزه شدیم. پدر این فناوری بسوزد كه مجلههای كاغذی را از دست ما میگیرد و بهجایش صفحههای بیهویت مانیتور را تحویل میدهد. آن وقتها مجلههای ادبی را ورق میزدیم و با بوی جوهرشان از آن چیزها میشدیم و حالا باید دلمان به این صفحههای كامپیوتر خوش باشد. شاید دلیلهای دیگری هم باشد. شاید مسئله همان چرك كف دست باشد كه اجازه نمیدهد مجلههای ادبی مثل سابق منتشر شود. به هر حال باید دخل و خرج با هم بخواند و انگار تیراژ كم نشریات ادبی اجازه نمیدهد تا ما آنها را داشته باشیم. هر چه هست، این شده كه دست ما و دامان سایتهای ادبی. این هم انگار دوامی ندارد. درست است كه دخل و خرجشان كمتر است. اما تا نباشد پولكی، مردم نسازند سایتها. پس در اینجا هم خطر تهدیدمان میكند. مجلههای ادبی، جسته و گریخته هستند، هرچند نه به اندازه قبل. اما نقش سایتهای ادبی این روزها انگار در حال پررنگشدن هستند، سایتهایی كه هم نقش خوب دارند و هم نقش بد. هم میتوانند سازنده باشند و هم مخرب. مثلا ما در سایتها محدودیت جا و فضای مجلات را نداریم و همه كارهای خوب فرصت چاپ شدن دارند. اما از طرفی، فضای مجازی گاهی كمی غیرجدی میشود. گاهی كارهای نهچندان خوب به سایتها راه پیدا میكند. گاهی رفاقتها جای خوببودن كار را میگیرند. گاهی هم باند بازی و فرقه بازی جدیتر از قبل میشود. البته همه اینها در مجلات هم میتوانست وجود داشته باشد و وجود هم داشت، اما در فضای مجازی این بحثها جدیتر میشود. و البته فضای مجازی و سایتهای ادبی یك امكان خیلی بزرگ و خوب هم دارند. میتوان نظرهایی در مورد آثار ادبی را هم در آنها خواند. یعنی شما داستان یا شعری را میخوانی و بعد میتوانی زیرش نظرت را بیان كنی. اینجا هم میتوان كلی شیطنت كرد و فلان. اما میشود كلی استفاده ادبی و فرهنگی هم داشت. خلاصه ماجرا اینكه ما یك پرونده سایتهای ادبی داریم و امیدواریم كه این سایتها سرپا باشند و اتفاقی كه برای سایت «جن و پری» افتاد، برای آنها نیفتد. سایت «جن و پری» بعد از هفت سال به دلیلی كه احتمالا مالی و درونی است تعطیل شد و این بهانهای برای ماست تا به سایتهای ادبی بپردازیم.
همه ادبیات را در گوگل نبینیم
سایتهای ادبی عمر بسیار کوتاهی دارند، اما در همین فرصت و زمان کوتاه تاثیر بسیاری بر ادبیات ما داشتهاند. بیشتر عمر ادبیات دهه 80، به دلیل نبود و کمبود نشریات کاغذی در فضایِ مجازی گذشته است. این امر به هیچ وجه قابل کتمان نیست و بدون تعارف، فضای مجازی اساسا فضایی «بیدر و پیکر» است. یعنی هر کسی و از هر جایی میتواند بیاید یک وبلاگ یا سایت (ساختن سایت البته کمی دشوارتر است) تاسیس کند و هر چه دلش میخواهد تحت عناوین مختلف بنویسد و به عرصه تماشایِ عمومی بگذارد. این کار البته تا جایی خوب و لازم است و در واقع باعث ایجاد نوعی تکثر آرا شده و برای جریاناتی که اجازه ورود به نشریات کاغذی را ندارند (و یا کمتر دارند)، فرصتی ایجاد میکند تا آثارشان تا حدودی دیده شود و مورد سنجشِ نسبی قرار گیرد.
از طرفی اینکه هر کسی بیاید بدون عبور از هیچ فیلتری (منظور فیلتر ارزشی است و نه سانسور) و بدونِ تجربه قبلی هر چیزی را که دوست دارد به نام ادبیات به تماشا بگذارد، جنبه منفی اینگونه سایتهاست. یعنی شخصی بدون اندیشه قبلی و سابقه ادبی نسبی به خودش اجازه ورود به مباحثی را میدهد که محدود سوادی هم در آن زمینه ندارد. هر چند سایتهای منسجمِ ادبی مانند «وازنا»، «والس»، «پیادهرو»، «امضاء»، «جن و پری» (که البته اخیرا اعلام انحلال کرد!) و… رویه حرفهایتر و منسجمتری نسبت به وبلاگها و دیگر سایتهای گروهی دارند، اما باز همین نشریات با مشکلات متعددی است و پنجه نرم میکنند و هنوز به خوبی متمرکز نشدهاند.
در این میان بزرگترین مشکلی که گریبانگیر این سایتها و مجلات ادبی است، فرایند انتشار آنهاست. اغلب نشریات و سایتهایی که در بالا هم از آنها نام بردم، تاریخ مشخص و دقیقی برای انتشار ندارند و نامنظم منتشر میشوند. معضل دیگری که باعث ضعف این نشریات میشود، «بحرانِ مخاطب» است که البته این مشکل به کیفیت این نشریات مربوط نمیشود، بلکه مربوط به آمار نسبتا محدودِ اهل ادبیات میشود که دسترسی کمتری به ابزار اینترنتی دارند. همین دو عامل برای جریانسازنبودن این نشریات در جامعه ادبی ایران به گمان من باید کافی باشد. البته عوامل دیگری نیز هست که در این مجال کوتاه فرصت بیانشان نیست. در آخر لازم میبینم که این تذکر ضروری را به نوآمدگان و تازهواردان ادبیات (مثل خودم!) بدهم که: عزیزان تاریخ ادبیات را مختصر و خلاصه در گوگل و چند سایت ادبی نبینید. هر تجربهای را دستکم هنوز، نمیتوانید در عالمِ مجازی کسب کنید، ما همچنان منبع و مأخذ اصلیمان نشریات و کتابهای کاغذی هستند.وبلاگ ادبی
چون حرفهای نیستیم، ماندگار نیستیم
امروز دخترم صاحب وبلاگ شد. وبلاگی که فقط عکسش را گذاشته و تویش نوشته: «من هم آمدم.» یک لحظه رفتم عقبتر؛ به سال 1384 که تازه وبلاگ زده بودم و او به دنیا آمد و در وبلاگم نوشتم: «امروز ساینا آمد.» زمان تند میرود یا ما در جا میزنیم؟ حالا دخترم ابتدايي ميرود و در تمام این سالها که او بزرگ میشد، من همپای او و اینترنت پیش آمدهام. وبلاگ شخصیام بعد از مدتی از اسم خودم تغییر نام پیدا کرد. یکی دو سال که گذشت، به سرم زد سایت بزنم و بهترین گزینه برایم نام دخترم» بود. چند ماهی وبلاگم جایی شد برای انتشار خبرها و نقدها و گفتوگوها درباره مجموعه داستان اولم و دو کتاب تحقیقیام. بعد به نظرم رسید، از دوستان داستاننویس و شاعر هم دعوت کنم تا آثارشان را در منتشر کنند.
تا سرم را چرخاندم، دیدم وبلاگم شده مجله ادبی اینترنتی. آن هم در زمانی که قبلش فقط سایت «سخن» حکم پیشکسوتش بود و یکی دو وبلاگ ادبی دیگر. خبری نبود. بارها دوستان داستاننویس، فصلی از رمان یا داستانی را تایپ نشده برایم پست کردند؛ پست دستی و نه پست اینترنتی. شبها و روزهای زیادی پای وبلاگم نشستیم؛ من و محسن. بعد از انتشار داستانها و شعرها با ابتکار معرفی کوتاه نویسنده و شاعر به همراه عکسی از آنها. آن وقت به نظرمان رسید ویژهنامههایی ادبی هم جایش خالی است که ویژهنامه غلامحسین ساعدی و ویژهنامه ادبیات اینترنتی، از جمله آنها بود. اینترنت مثل حالا پرسرعت نبود و مجبور بودیم کارتهای یکساعته و دوساعته و چندساعته بخریم و سرعت لاکپشتی اینترنت را تحمل کنیم تا عکسها و مطالب آپلود بشوند و سایت بهروز بشود.سایت های ادبی
تعریفها و تخریبها با هم آمدند. کامنتدونی آزاد بود، ناچار شدیم کمکم دستور بدهیم پس از تایید، نمایش عمومی پیدا کنند که حریمشکنی و ناسزا گفتن با اسمهای مندرآوردی و مستعار، گویا خصوصیت این فضاست. کمکم آثار رسیده به سایت آنقدر زیاد شد که مجبور شدیم در بررسی آثار رسیده، سختگیری بیشتری اعمال کنیم و این آغاز توهینهای بیشتر شد. لینکدونی کنار صفحه مجله وبلاگم هم وقتگیر بود که هر روز 10 تا 15 لینک از سایتها و وبلاگها و خبرگزاریها و روزنامهها کنار صفحه مینشست. عملا شده بودیم کارمند بیجیره و مواجب که مدام هم فشار بالای سرمان بیشتر میشد؛ بیشتر فشارها هم مربوط میشد به کسانی که یا این فضا را نمیشناختند یا با گردانندگان وبلاگم آشنایینداشتند و یا…
پدیده تعطیل شدن سایت های ادبی
در تمام چند سال گذشته هم هر سال، دامین را تمدید کردهایم تا آرشیو داستانها و شعرها و نقدهای سایت از بین نرود. نیمی از داستاننویسانی که بعدها صاحب کتاب شدند، اولیناثر داستانیشان را در وبلاگم منتشر کردند و نقد شدند و اعتماد به نفس پیدا کردند و راهی ِراهی شدند که هموار نیست. همان روزهای آغاز راه، دوست نویسندهای پیشنهاد داد از بوتیکها و سوپرمارکتها آگهی بگیریم برای گذران زندگی سایت؛ خرج بهروز کردنش. اما خندیدیم، که حالا میبینیم اشتباه کردیم. دلمان را خوش کرده بودیم به آگهی هرازگاهی نویسندهای که کتابی منتشر کرده بود و آگهی میداد که جلد کتابش در پیشخان سایت بنشیند و بعد آنقدر به آگهیدهنده فشار میآوردند که عطای تبلیغ را به لقایش میبخشید و خواهش میکرد حذف کنیم آگهیاش را. بعد از رفتن وبلاگم، سایتهای ماندگار و جن و پری و مرور و دیباچه و آتیبان و… آمدند و از این میان یکیدوتایشان ماندهاند و عده بیشتری رفتهاند و چندتایی هم کمنفس پیش میروند. واقعا اگر گردانندههای سایتهای ادبی به جای اینکه فقط از روی عشق و علاقهشان به ادبیات و برای تفریح، به عنوان یک کار حرفهای با این مقوله برخورد کنند، آیا باز با کلمه «تعطیل»شدن سایتهای ادبی روبهرو خواهیم شد؟
بازدید:395645